به خاطر ناهید

نه...

 بر می گردم
 با چشمانم
که تنها یادگار کودکی منند
 ایا مادرم مرا باز خواهد شناخت ؟

 

با حسین آمدم وبا او برمی گردم ... اینجا تا دلت بخواهد بوی غربت می دهد ... نه... بی تو بودن را نمی شود بیش از این تاب آورد...

بر میگردم ... به خاطر ناهید... که بداند:

                 این فاصله ی دور مرا طرد نکرده ست...

به خاطر خودم ... به خاطر تو...

آخرخط ... راست راستی آخر خط بود...

گاهی آدم به آخر خط که می رسد... باید راه رفته را بازگردد.

بر می گردم:

http://zane-roozhaye-barfi.blogfa.com/

نظرات 13 + ارسال نظر
پدرام پنج‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 05:06 ب.ظ http://p10.blogsky.com

با عرض سلام و خسته نباشید وبلاگ بسیار زیبایی دارید اگر تمایل به تبادل لینک هستید وبلاگ منو با عنوان (بهترین سایت دانلود رایگان ) تو وبلاگتون قرار بدین و به من اطلاع بدین تا شما رو لینک کنم.
http://www.p10.blogsky.com

ناهید نوری شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:11 ق.ظ http://sayehmali.blogfa.com

گفتی برمی گردم و روزی باز با کلمات عشقبازی خواهیم کرد . گفتی برمی گردم و سهم تو را می دهم از ناگفته ها ، از اشتیاق ، از سکوت . حالا ایستاده ایم با هم روی دو سر خطی که تنهایی مان را به هم وصل می کند و باز با همیم ... هر چند دور ... هر چند دیر ... هر چند با تاخیر ...

حمیدرضا سلیمانی شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 09:05 ب.ظ http://hamidrezasolaimani.blogfa.com

تنهایی جان کندن را دوست نداشتم الهه؛
حالا با هم، جان می‌کنیم. مثل ماهی‌ها روی خشکی؛
تو جان سختی مرا می‌بینی و من جان سختی تو را

کنار کارون می‌نشینم و سعی می‌کنم با روسری تو، ماهی‌های پرچمی کوچک را بگیرم.
با همه‌ی زیرکی کودکانه‌ام خام می‌شوم، ماهی پرچمی کوچکی را زنده زنده می‌بلعم تا شنا یاد بگیرم.
حالا یک ماهی توی دلم وُل می‌خورد، دل‌پیچه دارم افسانه!

دلم برای شب‌های جزیزه تنگ شده، نکند دوباره به پارک جزیره راهم ندهند!
بگذار دست افسانه را بگیرم و بروم آن‌ور پلِ شناور

تو دست مرا گرفته بودی و ما از روی آب می‌گذشتیم
اسم شب، گیسوی سیاه تو بود با برق دو ستاره در چشم‌هات
و 1۸ ساله بودم با بغض ِ یک مرد ِ چهل‌ساله در حبس ِ گلو


خوش‌حالم که دوباره می‌بینمت.

حمیدرضا سلیمانی دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:57 ق.ظ http://hamidrezasolaimani.blogfa.com

داستان را خواندم و خیلی به دلم نشست.
از نو ویرایش کردم. و لینک‌اش را در وبلاگم گذاشتم.
فقط لطف کن نام انتشارات و تاریخ چاپ کتاب را برایم کامنت بگذار.
ضمناً آن عکس‌ها که در وبلاگت گذاشته‌ای سرعت بار گذاری وبلاگ را پایین آورده، پیشنهاد می‌کنم یکی را همانجا بگذار و آدرس بقیه را لینک بگذار ویا در ادامه صفحه درجشان کن.
زنده باشی

حمیدرضا سلیمانی دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:58 ق.ظ

آدرس داستان:
http://hamidrezasolaimani.blogfa.com/page/11.aspx

حمیدرضا سلیمانی سه‌شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 08:01 ق.ظ http://hamidrezasolaimani.blogfa.com

شاید به کار بردن کلمه «ویرایش از جانب من صحیح نبوده. چون متن شما هیچ ایرادی نداشت. منتها نوشتن در وبلاگ یک ویژگی‌های خاصی دارد که اگر رعایت نشود باعث به‌هم خوردن نوشته‌ها می‌شود. به برخی از ویژگی‌ها در کامنتی برای ناهید اشاره کرده‌ام و همان کامنت را برای شما اینجا کپی می‌کنم:
1- ابتدا این برنامه را دانلود کن:
http://khabgard.com/traylayout-1.2.zip

بعد از دانلود برنامه‌یtraylayou در قسمتی از هارد کامپیوتر به صورت؛Zep
ذخیره می‌شود .می‌‌توانی موقع دانلود هر جا که خواستی سیو کنی.
قبل از آغازِ نگارش روی فایل مربوطه، تحت عنوان؛
traylayout-1.2.zip
دوبار کلیک کن تا برنامه فعال شود و در نوار پایین سمت راست (کنار آیکن ساعت و صدا) آیکن‌اش نمایش داده شود.
آیکن‌اش شبیه‌ی صفحه‌ی کیبورد است که اگر موس را روی آن قرار دهی تاریخ شمسی را نمایش می‌دهد.
بعد شروع کن به تایپ، می‌توانی مستقیم در وبلاگ بنویسی و یا متن مورد نظر را ابتدا در؛
Word با سایز 12، Bold ، فونتِ Arial یا با سایز 9، Bold ، فونتِ Tahoma
بنویسی و بعد در وبلاگ کپی کنی.


2- برای نوشتن نیم‌فاصله‌هایی چون؛
(می، ی، ها، ای، ایم)
در؛
(فاصله‌ای، شده‌ایم، مشغله‌ای، قدغن‌ها، صله‌ای، زده‌ام، اسکله‌ای، نطفه‌ی، می‌شود)
برای درج نیم‌فاصله کافی است کلمه مورد نظر را بنویسی به طور مثال
بنویس؛
قدغنها
بعد موس را بین «نـ» و «ها» بگذار قدغنـ...ـها
سپس شیفت را بگیر و اسپیس را بزن

3- همیشه (.) و (،) و (؟) و (...) و... به آخر کلمه چسبیده شود مانند؛

جز موعد آن روز که باید ... صله ای نیست
جز موعد آن روز که باید... صله‌ای نیست

سنگین شده این بار ، ولی قابله ای نیست
سنگین شده این‌بار، ولی قابله‌ای نیست

امروز که من خسته شدم ، غائله ای نیست !
امروز که من خسته شدم، غائله‌ای نیست!

محمود ف دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:56 ب.ظ http://www.bawaramkon.blogfa.com

سلام

منو یادت هست؟؟؟

محمود ف دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:57 ب.ظ http://bawaramkon.blogfa.com

سلام
خوشحالم حالت خوبه و می نویسی

بهار هاشمی چهارشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:28 ب.ظ

اینجا تا دلت بخواهد بوی غربت می دهد...

حمیدرضا سلیمانی شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:18 ب.ظ http://hamidrezasolaimani.blogfa.com

جاودانگی با دنیای ما سازگار نیست...
نیست که نیست.
جاودانگی با دنیا سازگار نیست
اما با تو هست
هرجا که باشی
خواه به شکل یک پرنده
یا ساقه‌ی گل سرخی
یا اسکلتی در ته یک گور
یا گوله‌ای از برف
جاودانگی
مثل خواب
از تو عبور می‌کند
بعد تو عبور می‌کنی
کی بود که گفت:
همه یک جا به هم خواهیم رسید
همان‌جا جاودانگی‌مان را جشن خواهیم گرفت


ارغنون دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:53 ب.ظ

سلام عزیز دل
به خاطر ناهید برگشتی
یکی به خاطر الهه
به عشق دیدن و شنیدنش اومده
وقت داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
می بوسمت

حمیدرضا سلیمانی چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:03 ق.ظ

برف‌های کهنه‌ی تاراز هم آب شدند الهه، پس کِی می‌آیی؟

حمیدرضا سلیمانی سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 04:31 ب.ظ

پرنده لب تنگ‌ماهی نشسته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد